۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

نیستی

بسمه تعالی
در ازل پرتوی حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و اتش به همه عالم زد
در ادامه باید دید که نیستی چیست و چه ارتباطی با هستی دارد.در حقیقت مهمترین بخش بحث را نیستی تشکیل می دهد، بحثی که دارای جنبه های مختلف علمی است که درابتدا ازجنبه تجربی بررسی وسپس وارد وادی نظری آن شده و تا حد امکان مباحث فلسفی و ریاضی مرتبط با آن را مطرح می کنیم.
از دیرباز آنچه که ذهن آدمی را به خود مشغول داشته کائنات و آغاز پیدایش آن است. که منجر به طرح نظریه های مختلفی در این رابطه شده است که از مهمترین آنها می توان به نظریه انفجار بزرگ اشاره کرد.
این نظریه، آغاز کائنات را از یک هسته اتم در فضا و زمان صفر می داند.به طوری که تمام کائنات در یک هسته اتم یا حتی کوچک تر از آن جای داشته و در یک لحظه یک انفجار بزرگ که حاصل گرانش شدید ناشی از فشردگی بوده است اتفاق افتاده و فضا و زمان آغاز گردیده است.هنگامی که فضا و زمان شروع به بزرگ و باز شدن کرد، دما مدام رو به کاهش گذاشت چنان که تخمین زده می شود وقتی فقط یک ثانیه از تشکیل کائنات می گذشته است ده میلیون کلوین کاهش دما داشته ایم.به این ترتیب نور آغاز کائنات بود، بعد از نور ماده ایجاد شد و بعد کهکشانها شکل گرفتند.
آزمایشات بسیاری برای اثبات این نظریه انجام گرفته و حتی دلایل بسیاری برای رد آن ارائه گردیده است اما آنچه که مسلم است این است که آفرینش کائنات آغازی داشته و پایانی خواهد داشت، آغازی که پس از آن زمان و فضا گسترش یافته، نور، ماده و کهکشانها به وجود آمده اند.
آنچه که در پرده اسرار است زمان قبل از زمان صفر است که حتی فکر ما قادر به درک آن نبوده و از شناختش عاجز است چرا که حرکت فکر در بعد زمان امکان پذیربوده و بدون آن برای فکر حرکتی وجود نخواهد داشت .لذا اگر روزی تمامی اسرارکائنات و نحوه آفرینش آن نیز برای ما روشن شود، برد فکر ما تا لحظه صفر آفرینش است و به قبل آن نخواهد رسید.با این اوصاف جایی را که فکر مادی و علم بشری قادر به درک و کشف آن نیست چه می توان نامید؟ بهترین نام انتخابی همان نیستی است که در جهت مخالف هستی است چرا که برای بشر آنچه که ملموس است، هست و هر آنچه که در هستی او قابل تعریف و درک نیست، نیست اما آنچه که پیداست این نیستی به معنای وجود نداشتن نیست بلکه به معنای وجود کرانه ای است خارج از حیطه درک بشری که منشا همه هستی است.
شاید بتوان این شعر حضرت حافظ را تاییدی بر نظریه انفجار بزرگ دانست که می فرماید:
در ازل پرتوی حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و اتش به همه عالم زد
ادامه دارد...

نایی

بسمه تعالی
با کنار هم گذاشتن ویژگیهای نی و خط سیر و تکامل روحی مولانا تا حدودی می توان دلیل انتخاب نی را به عنوان زبان سرایش مثنوی درک نمود.نی سازیست که با تماس مستقیم با لب و دهان نوازنده به نوا در آمده و اصوات با حرکت انگشتان او تغیر اکتاو داده و آهنگ میابد.این قابلیت را میان تهی بودن نی به او داده است و نی بی دم نایی تکه چوبی بیش نیست که در واقع در وادی آگاهی مصداق نیستی در مقابل آفریننده هستی است.وقتی آدمی به مقام نیستی می رسد و از خود خالی می گردد همانند آن نی قابلیت اتصال و دریافت دم مسیحایی را یافته، لحظه به لحظه با آهنگ آفرینش همنوا می گردد چنان که مولانا می فرماید

هر نفس نو می‌شود دنیا و ما
بی‌خبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوی، نو نو می‌رسد
مستمری می‌نماید در جسد
ادامه دارد ...

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

بشنو از نی

بشنو این نی چون شکایت می کند

از جدایی ها حکایت می کند

این بیت از مثنوی آغازگر کتابی است که مولانا خود آن را چنین توصیف می کند:

هذا کتاب المثنوي، و هو اصول اصول اصول الدين في کشف اسرار الوصول و اليقين و هو فقه اله الاکبر ... و انه شفاه الصدور و جلاء الاحزان و کشاف القرآن و سعه الارزاق و تطييب الاخلاق، بايدي سفره کرام برره يمنعون بان لايمشه الا المطهرون. (مقدمه مثنوي)

اين کتاب اصول اصول اصول دين در گشودن رازهاي وصول به حق و يقين و فقه اکبر خداوند است ... شفاي سينه ها و زداينده اندوه ها و گشاينده رازهاي قرآني و فراخي بخش روزي معنوي و پاک کننده اخلاق است که به دست فرشتگان کرام نوشته شده و هم آنان جز پاکان را به حقايق آن راه نمي دهند.


آنچه که در ادامه می آید بررسی این سئوال است که چرا مولانا مثنوی را از زبان نی آغاز می کند.بدین منظور بهتر است در ابتدا نی را به عنوان یکی از سازهای موسیقی ایرانی بررسی و جایگاه آنرا در عالم موسیقی بشناسیم تا با بررسی آن به چرایی انتخاب نی به عنوان یک سمبل در مثنوی پی ببریم .نی سازی است متشکل از یک لوله استوانه ای میان تهی از جنس نی که سراسر طول آن از هفت بند و شش گره تشکیل شده است ( به این دلیل این ساز را نی هفت بند نیز می گویند).نی از انواع سازهای بی زبانه است.هوا از طریق نفس نوازنده از انتهای بالائی به درون فرستاده شده و قسمت اعظم آن از نزدیکترین سوراخ باز خارج می شود.بنابراین باز و بسته شدن سوراخ ها به توسط انگشتان هر دو دست نوازنده، طول هوای مرتعش و طول موج ارتعاش را زیاد و کم کرده و در نتیجه صوت زیر و بم مي شود.این ساز را نمی توان کوک کرد.یعنی کوک آنرا چنانکه در سازهای زهی با پیچاندن گوشی ها میسر است نمی توان تغییر داد. بدین نسبت نمی توان آن را با ساز دیگر منطبق کردو از اینرو معمولا در نقش تکنوار ظاهر می شود.همانگونه که پیداست نی دارای ویژگیهایی است که آن را از دیگر سازها متمایز و منحصر به فرد می نماید که یکی از مهمترین مشخصه ها میان تهی و بادی بودن این ساز است و اینکه کوک آن قابل تغییر نبوده و در نقش تکنواز ظاهر می گردد.

حال که با نی آشنا شدیم به سراغ مولانا می رویم تا سراینده این اشعار را نیز مورد کاوش قرار داده با خط فکری و هدف او از سرودن مثنوی آشنا شویم.

آنگونه که در تذکره ها ذکر گردیده مولانا جلال‌الدين محمد درششم ربيع‌الاول سال604 هجري درشهربلخ تولد يافت. سبب شهرت او به رومي ومولاناي روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونيه ازبلاد روم بوده است.جلال‌الدين در بين راه در نيشابور به خدمت شيخ عطار رسيده و مدت كوتاهي درك محضر آن عارف بزرگ را كرده است.او در ابتدا به آموختن علوم زمان خویش چون ادبیات ، فقه ، اصول حدیث ، تفسیر قرآن ، فلسفه و عرفان پرداخته و در فقاهت به مرتبه اجتهاد می رسد و در ادامه مراحل رشد خویش با راهنمایی سید برهان الدین ترمذی وارد وادی تصوّف شده و به سیر و سلوک می پردازد تا اینکه با ملاقات با شمس الدین محمد تبریزی در ٣٩سالگی و در اثر تحول عجیبی که در اثر این ملاقات در مولانا ایجاد می شود، همه چیز را در بارگاه عشق قربانی و آخرین مرحله از سلوک خود را آغاز و به انجام می رساند. از این پس با آتشی که عشق بر هستی او زده، خالی از خود شده، و نی گونه جان به نفخات او سپرده جز عشق نمی اندیشد، جز عشق نمی گوید و جز عشق نمی خواهد و مثنوی، حاصل این دوره با شكوه از زندگی این فقیه ، فیلسوف و عارف مسلمان است.این سیر تکاملی را در این بیت از شعر معروفش می توان دید که

حاصل عمرم سه سخن بیش نیست

خام بدم پخته شدم سوختم

ادامه دارد ...

۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

مقدمه

بنام خدا
عالم ادب و هنر فارسی را می توان اقیانوسی بی انتها از قند و عسل نامید که هر کس به ظرف خویش از آن بهره ای جسته در سایه سارش می آساید و روح را به ترنم دل نوازش می نوازد.مثنوی معنوی مولانا جلال الدین رومی یکی از این آثار بلند و جاودانه است که تا قیام قیامت بر تارک ادب و هنر ایران زمین خواهد درخشید.از آغاز سرایش این اثر عظیم، بسیار کسانی که در دریای بی کرانش شناور گشته، در حد توان خود غور کرده و آثار ارزشمندی به یادگار نهاده اند. از آنجا که از هر خودی به سوی حقیقت راهیست و هر کسی را از حقیقت به فرا خور، بهره ای، در این مجال سعی بر آن است تا از آن شهد جگر سوز جرعه ای نوشیده، دل را به نور آگاهی روشن و روح را به باده جان فزایش به وجد آوریم .آنچه که مثنوی معنوی و آثار بزرگانی چون حافظ و سعدی را از آثار ادبی دیگر شعرا متمایز می گرداند جهان شمول و بی حد و مرز بودن آنها در ارائه مفاهیم است به طوری که هر فردی با هر عقیده، نژاد و فرهنگی می تواند از مفاهیم مطرح شده استفاده و نیاز خود را مرتفع سازد. نقل است که خواجه حافظ شیرازی در مقام مقایسه اشعار خود با دیگر شعرای هم عصر در پاسخ به شاه شجاع چنین می فرماید: "با این همه، شعر حافظ در همه جا اشتهار یافته و شعر حریفان حافظ پای از دروازه شیراز بیرون نمیگذارد".

آغاز سخن

بنام خدا
اراده دوست بر آن شد تا دل زبان گشوده، سویدای خویش هویدا نماید.
بشنو از نی چون شکایت می کند
از جداییها حکایت می کند
استاد بزرگ و عالیقدر ادب پارسی دهخدا در لغتنامه خویش سویدا را چنین معنا می کند:
"نقطه ٔ سیاه که بر دل است"
و شیخ نجم‌الدین رازی از عارفان بزرگ قرن هفتم درمرصادالعباد (ص 195) دل را به هفت طور تقسیم می نماید که "طور ششم را سویدا گویند، و آن معدن مکاشفات غیبی و علوم لدنی است و منبع حکمت و گنجینه خانة اسرار الهی و محل علم اسما و در وی انواع علم کشف شود که ملایکه از آن محرومند".
انتها و جان کلام را با سخن لسان الغیب حضرت خواجه حافظ شیرازی چنین به پایان می بریم که:
من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم
داغ سودای توام، سرّ سویدا باشد
و نیز دعا می کنیم :
سویدای دل من تاقیامت
مباد از شوق سودای تو، خالی